آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

پنجره

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۸۸، ۰۵:۲۵ ق.ظ
۴- کنار پنجره آشنای اتاقم می نشینم ؛ سحرگاه است و مرغی بر بالاترین شاخه درخت حیاط نشسته و می خواند و مدهوشم می کند. دخترکی را می بینم که مشتاقانه کوشید ؛با تمام توان و انرژی؛و نتوانست...چه کلماتی که خواست بگوید و نگفت ،چه اشکهایی که خواست بریزد و نریخت  و چه روزها که بی توان دوید... اندیشه آزارم می دهد؛ دستانم را روی پاهایم می گذارم ؛نگاهشان می کنم.همین.    بابت پنجره ام خدا را شکر می کنم ... .
۸۸/۰۳/۰۶
آبان دخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی