آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

دخترکم

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۱۸ ق.ظ
دخترکم؛ 
ببخش مادرخسته ات را وقتی شیطنت های بی انتهایت را تاب نمی آورد و به فریادی دل کوچکت را می لرزاند!
امروز نمی دانی ولی روزی خواهی فهمید که همان هنگام که تو رنجیدی؛ قلب من از تحمل دیدن رنجت ، سینه ام را بی تاب کرده بود و پنهانی چقدر برای تو و سخت گیری هایی که متحمّل می شوی گریسته ام . 
نمی دانی که شبها ساعتها نگاهت کرده ام ؛ پلک های بسته ات را بارها بوسیده ام و دستهای خشکت را آرام آرام چرب کرده ام . 

دخترکم؛ من بـــایـــد تو را این گونه بزرگ کنم ؛ باید به تو قدرت و شعور را ورای زلالی زنانگی بیاموزم .
می دانی نازنین ؛ زن موجود عجیبی است ؛ به آنی اشک بر دامان می شود و به آنی خرامان ... . 
هرگز نمی خواهم مثل مادرت دیـــر یاد بگیری که اشک چشم ، شانه ای می خواهد برای همدردی ، و همدردی ، هر کسی را سزا نیست ! 

نازنین‌ام؛ گاه آرزو می کنم کاش هرگز نبودی یا لااقل تو هم چون برادرت مرد زاده می شدی ؛ آن وقت لازم نبود جز خودم ، دل نگران ِ نازکی ِزن دیگری در این وانفسای مردانه باشم ، در آن صورت شاید می شد همه چیز را نادیده گرفت و بعد به خودم نهیب می زنم که اگر نبودی چه تنهایی غمگینی را باید تحمل می کردم...
آن وقت صبورانه بی رحمی خدا را شکر می کنم که تو را دارم ! 

 می دانم دخترک! که اگر بزرگ تر بودی این حرف هار اهیچ گاه برایت واگو نمی کردم ؛ کاش گوش های کوچکت از یاد ببرند آنچه شنیده اند و کاش دل بزرگت ببخشد مادرت را . 

 فرشته ی کوچکم؛ مادرت را برای نبودنش سرزنش نکن ؛ چند ساعتی نبودنم در کنارت آن گاه که مادران ِدوستانت پشت در مدرسه می ایستند و غیبت می کنند ،چند ساعتی بودنم در کنار خودم است. مرا به خاطر خودخواهی ام ببخش ؛ باید ... باید برای این که بتوانم طاقت بیاوم این همه تنهایی را ؛ گاه تنهایت بگذارم. 

 نازنین ؛ می دانم که باید به تدبیرهای کودکانه ات گوش کنم آنگاه که غم دل ، چشمانم را تر می کند ؛ وقتی کنارم می نشینی و کودکانه می خواهی که بخندم. می دانم که باید شادی خنده هایت ، دویدنت ، شیرینی زبانت و استدلال های دل نشینت را شکر بگویم و دیگر هیچ نگویم، 

وقتی هر هفته در آن کلینیک ِلعنتی شانه های خسته ی بی مرد  زنی را می بینم که کودکِ علیلش را با چه امیدی به دوش می کشد و برای کار درمانی می آورد. و زن بی پناه چه ناگزیر است از نگه داشتن گردن ِبی نای کودکش ! نازنین‌ام ؛ زن موجود عجیبی است... زن دلش که بگیرد ، پایش سُست می شود ، آن گاه خیلی هنر می خواهد تا نخواهد تشنگی اش را با هزارن مُرداب اطرافش سیراب کند . 

کاش می توانستم همیشه پیش‌ات باشم... نگران تو ام دخترک . نگران .  

پ.ن: باز نشر نوشته ی پیشین
۹۲/۰۱/۱۴
آبان دخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی