آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

از وقتی دیدم اش  ؛ داغ دلم تازه شده ... مثل آتش ِ زیرخاکستری که باز دارد زبانه می کشد ؛  هی از جایم بلند می شوم ، راه می روم ، می نشینم ، به ایوان می روم ، دود می شوم ، دود می شوم ، دود می شوم ... برمی گردم پشت میزم ، خودم را مجبور می کنم که کار کنم ، هدفون می گذارم و لئونارد کوهن در گوشم ، بلند بلند عاشقانه می خواند. به افکارم می گویم : خاموش ! بروید پی زندگی تان ! نمی روند لا مصب ها ! همان گوشه تحصن می کنند. کاغذ ها و سررسید هایم را زیر و رو می کنم ... دنبال نوت ِ یک جلسه می گردم ؛ عکس دوسالگی دخترک با موهای حلقه حلقه و یک لبخند معصوم از لای یکی از دفترها بیرون می اُفتد ! ... خاکستر شعله ور می شود ، بغض راه ِ گلویم را می بندد، تا می آیم ببلعمش ، می چکد روی گونه ام  ... هزار فکر طوفانی سَرم را لبریز می کند، خاطره های حقارت بار، پشت سر هم نوبت ِ اکران می گیرند در ذهنم ، مغزم قیقاج می رود، حجم های رنگی بزرگ ؛ راه نگاهم را می بندد ، هزار راه حل و الگوریتم در ذهنم می آید و همه خطای اجرایی می دهد . ...دخترم ، دخترم ، دخترم ... دخترها ، زنان ، زنان ایرانی ، ایران ، ایران، ایران ، ایران ِ من ، سرزمین ِ من ... گوگل را باز می کنم ، می نویسم:      مهاجرت ...
۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۵:۳۴
آبان دخت
نیمه شب ...  آن جا که هفت پادشاه ، به مهمانی ِ خوابم آمده بودند ، نمی دانم چه حسی ... کِشش بود یا کُنش ؛ هوس بود یا هراس ؛ سراب بود یا شراب ؛  یا شاید غبطه ی خواستن ات ، در غَلت های رویا و مستی ام ... بیدارم کرد و دل تنگ ، خلسه اش هنوز در نیمه ی روز هم سایه ام است  ... .
۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۵:۲۵
آبان دخت