آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

پیش‌تر‌ها،  فکر می کردم بدهم برایم گوشواری بسازند !  یک نیم خط‌ شعری ، شعاری ،‌ مصرعی که در گوشم بخواند ... اسم اعلایی ، کلمه‌ی رمزی ! یا سنجاقک ِ ظریف بال گشوده‌ای که صدای پرزدنش در گوشم بپیچد . بعد ؛ موهایم را بریزم دورم و گوشواره‌هایم را پنهان کنم! بشود یک چیز یواشکی که فقط خودم بدانم کجاست ،‌ که بودنش دل‌گرمم کند ؛‌ که انگیزه ام دهد . دیروز ،  به خانه که رسیدم  ... دخترک اغواگرانه مرا به اتاقش کشاند و    به مناسبت این که دوستم دارد (!) ؛ یک جفت گوشوار ِ پروانه ی فیروزه کف دستم گذاشت !  از دیشب  پروانه های آبی کنار گوشم پَر پَر می زنند !   در پیچِ ِ‌ موهایم ، لابلای شال ِ‌سرم ، زیر ِ مقنعه ام ! حرف که می زنم ، پروانه ها تکان می خورند ؛  راه می روم ، پَرپَر می زنند ؛ می رقصم ، پرواز می کنند ! پروانه های آبی ‌و زن درون آینه به هم می خندند و دلشان پرواز می خواهد.
۰ نظر ۲۹ دی ۹۲ ، ۱۴:۳۳
آبان دخت
دلم می خواهد کسی دستم را بگیرد و بنشاندم در ماشین و بی مقصد در شهر بچرخاندَم ! حرفی نزند ؛‌ نگاهم نکند ؛‌  فقط هر از گاهی دستم را بگیرد که حواسم هست  . من ؟ بی دغدغه گریه کنم . او ؟ شانه هایم را محکم در بغل بگیرد و نپرسد چرا گریه می کنم ،‌ نترسد از سیل ِ اشک های من .  خیره شود در چشم هایم و آرام و قاطعانه بگوید : همه چیز درست می شود ؛ همه چیز ! و من باور کنم ، باور کنم که "همه چیز" درست خواهد شد.
۰ نظر ۰۴ دی ۹۲ ، ۰۴:۰۱
آبان دخت