گاه ؛
خیلی نازکم از شعف ؛
خیلی نازکم از اندوه ؛
نازک ... بی که به جایی بند باشد .
نازک ... بی که تا فردا دوام بیاورد حتا .
۰ نظر
۲۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۰۷
هزار سال دیگر هم بگذرد به شکستن شیشه ها و صدای شکستنشان عادت نخواهم کرد!
هرگز یاد نمی گیرم ، چطور باید فردای ِشکستن، خُرده شیشه ها را جمع کرد؛ شکسته ها را بند زد و تعریف ِ تازهی شکسته ی اشیا را پذیرفت ، توگویی که از ازل شکسته بوده اند.
نه ... هرگز یاد نمی گیرم! مرتاض نیستم که روی خُرده شیشه ها راه بروم و عادت کنم؛
درد دارد . بغض دارد .