دلم برای دستانت تنگ شده،
برای شیوهی قلم به دست گرفتنات،
برای شعر از بر خواندنات،
برای ابرو بالا انداختنات به وقت حظ،
برای آنوقتها که به داشتن ما پز میدادی،
برای اغراق شیرینت وقتی از ما سه تا تعریف میکردی،
برای قد بلندت، برای شانههایت،
برای قدمهای سریعت،
برای نگاه عاشقانهات وقتی قرمز میپوشیدم،
برای سلامهای بلندت،
برای حظی که از شنیدن صدای مرضیه میبردی،
برای هدیهی ناغافل خریدنهایت برای مامان،
برای یک عمر عاشقانه زندگی کردنات،
برای امیدی که به بهبود اوضاع جهان داشتی،
برای شور زندگیات،
برای لبخند کجکیات وقتی میخواستی خیلی هم پررو نشوم،
برای اینکه برایت حافظ بخوانم و بگویی: به به،
برای همه چیزت، همه کارهایت...
آخ بابا ...
پ.ن: یک ماه گذشت.
۰ نظر
۱۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۴۲