آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب در آبان ۱۳۸۸ ثبت شده است

چه قرابت دل چسبی است شبی آرام و سه ماگ چای و خواهرانم... . . . وقتی با خواهرانم از کودکیهایمان حرف می زنیم وبا هم ؛ در یک آن ؛بغض می کنیم و چشمانمان خیس می شود با هم می خندیمو گاه باهم یک خاطره را به یاد می آوریمو برای هم چه اعترافهای کودکانه و گاه غم انگیزی می کنیم...دل خوشی ها کم نیست... .
۰ نظر ۲۳ آبان ۸۸ ، ۰۷:۵۲
آبان دخت
این روزها از دیدن عکسهای دونفره,خانوادگی و شادمان دوستان قدیمی ام در فیس بوک دردی غریب سینه ام را می فشارد.
۰ نظر ۱۸ آبان ۸۸ ، ۰۵:۵۴
آبان دخت
روح سرکش بی قرار عاشق جوان من! همیشه همین طور بوده ای؛ تو می روی و من پشت سرت می دوم صدایت می کنم و نمی شنویدستت را می کشم که نروی , مرا هم با خود می کشیتهدیدت می کنم , به من فاتحانه لبخند می زنی می روی بی محابا می روی...دل تنگ که می شویزخم دار  که می شوی آزرده و خسته پا که می شوی. ..باید آرامت کنم و عقل و مصلحت را مرهم زخمت کنمتا باز کی به شوقی پر بکشی و من سراسیمه در پی ات بدوم...
۰ نظر ۱۷ آبان ۸۸ ، ۰۶:۲۹
آبان دخت
فقط الان یه آرزو دارم . بگم می شنوی ؟ می آیم پیشت ، بهت می گم. فقط قول بده بشنوی . یه جفت گوش میخوام. یا نه ! یه گوش هم کافیه. هیچی نمی خوام بگی، فقط بشنو ... همین ! می دونی ... اینجا شنیدن سخت شده. از حوصله بنده هات بیرونه . ولی باز عظمت و مرامتو شکر، که اونقدر بهم یاد دادی تا بتونم لااقل واسه شنیدن، کسی و جایی رو پیدا کنم. می دونم ... همین هم از سر ما زیاد بود ...
۰ نظر ۰۶ آبان ۸۸ ، ۱۲:۳۳
آبان دخت
انگار همیشه همه چیزدر خلوت خودم شروع می شود            سر از نطفه بیرون می آورد  پا می گیرد  رشد می کند و گاه می میرد می خواهم دیگرگون شوم به روز میلادم سوگند
۰ نظر ۰۲ آبان ۸۸ ، ۰۸:۱۶
آبان دخت