آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

همیشه همین طور بوده است ؛ بُغض که می پیچد در تار و پودم ، گلویم بسته می شود و چشمانم تار ... امّا نمی بارم‌اش ، با خودم حمل‌اش می کنم ! با خودم می برم و می آورم‌اش انگار که دفترچه‌ام را ، انگار که کیف پولم را ، انگار که عینکم را . همیشه ... چند باری پیش می آید که نزدیک ِ ترکیدن باشد ؛ یک بار در تاکسی ، چند بار پشت ِ میز کار ، حتا یک بار روبروی آینه دستشویی ! ولی آخرش ... آرام می ترکد ! نه که فکر کنی بلند و پُر صدا و با شکوه ، مثل باز کردن ِ بطری شامپاین ! نه ... مثل ترکیدن بادکنک ِ چروکی که دیگر نفسی برایش نمانده ، سرافکنده و نجیب و بی صدا ... ته مانده ی نفس و اشک و صدایم با هم ساکت می شوند. هوم ... تو که غریبه نیستی ... دوست تر داشتم آبرومندانه‌تر می شکستم ؛ مثل گلدان های کریستال که وقتی خُرد می شوند ، گوشه و کنار خانه پُر می شود از ذرات ِ شفاف ِ خطرناک! امّا خُب ... همیشه همین طور بوده است ؛  مثل ِ بادکنکی پیر ، وا‌ می روم ! حتا شک دارم صدای فیس ِ آرام ِ ترکیدن‌ام را هم بشنوی ... .
۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۰۷:۴۳
آبان دخت
شهامت ؛ از آنِ آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می کنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می گویند ، فقط ، به خودشان : " آیا من حق اشتباه کردن دارم ؟ "فقط همین چند واژه ...شهامت ِنگاه کردن به زندگی خود از رو به رو ...و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن .شهامت ِ همه چیز را شکستن ، همه چیز را زیر و رو کردن ... .به خاطر خودخواهی ؟خودخواهی محض ؟البته که نه ، نه به خاطر خودخواهی .. پس چه ؟غریزه ی بقا ؟ میل به زنده ماندن ؟ روشن بینی ؟ ترس از مرگ ؟شهامت ِ با خود رو به رو شدن . دست کم یک بار در زندگی . رو به رو با خود . تنها خود . همین . " حق ِاشتباه " .... ترکیب بسیار کوچکی از واژه ها ، بخش کوچکی از یک جمله ،امّا ... چه کسی این حق را به تو خواهد داد ؟ چه کسی جز خودت؟ من او را دوست داشتم / نویسنده : آنا گاوالدا / مترجم : الهام دارچینیان
۰ نظر ۲۰ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۲۳
آبان دخت
بیا با بوسه ای گُشــوده  ؛ یک قُـــفــل بسازیم ... بی رخصت ِ کلیـــد !
۰ نظر ۱۶ بهمن ۹۱ ، ۰۷:۵۴
آبان دخت