آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

آن روزها ...تو چه کودکانه هر چه مرهم داشتی ،‌ رو کردی ؛‌ وقتی دیدی از نشان دادن ِ‌زخم‌هایم شرم دارم !حالا ... تمام غرور من از با تو بودن این است که از پشت پنجره ای که تو باز کرده‌ای ،‌ گاهی خدای تو را می‌بینم که ساده و صبور ،‌آب و خاک و هوا و درخت را نوازش می‌کند .و تو آن طرف‌تر ، در سایه سار ِ یک درخت ، آواز‌های خدا را زمزمه می‌کنی .
۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۰۵:۳۲
آبان دخت
یادِ من باشد ؛‌  بی عشق نگشاید گره ... بی عشق نگشاید گره ... بی عشق نگشاید گره ... یادِ من باشد ؛‌  حتمی است ،‌ خودش پیش می رود ، معجزه می کند ،‌ رگ می کند .  یادِ من باشد .
۰ نظر ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۰۵:۵۵
آبان دخت
شب ‌های بلند ِ‌سیاه ِ‌تمام نشدنی ِ خسته ،‌ بی شباهت نیست به گیسوان بلند ِ سیاه ِ تمام نشدنی ِ‌خسته ام ! به سرم زده هر دو را کوتاه ِ‌ کوتاه کنم !
۰ نظر ۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۲۷
آبان دخت
پس فردا که نشسته بودم جلوی شومینه و داشتم برای نوه هایم حرف می زدم ! وقتی آن دخترک ِ کوچکتر که نگاه هوشمند ِ مادرش را به ارث برده و شیرین گفتاری ِ دایی اش را ، دلبرانه از جوانی هایم بپرسد ؛  "امروز" را حتما برایش تعریف خواهم کرد ! آخر مگر می توانم از نوازش و مراقبت و مهر بگویم و تو سُر نخوری بین کلماتم ؟
۰ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۳
آبان دخت