آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

همیشه راهم را دور می کنم که از او خرید کنم ! دختر ِ زیبای ِدوست داشتنی‌ای است ، با دو چمن‌زار به جای چشمان ! پیشنهاد‌‌های خوبی می‌دهد : این رنگ کرم پودر با آن رنگ رژ گونه بهتر است ، لب‌هایت سُرخ‌نارنجی باشند ، زیباتر می‌شوی ، شیرینی آن یکی عطر ، روزهای ابری‌ات را شفاف و تلخی این یکی مرموزت می‌کند ! این‌بار ... خرید کرده بودم و داشتم خداحافظی می کردم که مدادی پیشنهاد داد و من ِ سرخوش از بوی ِ بهار و هوای نوروز خریدمش ! حالا ... هر بار مداد از روی صورتم می گذرد تا به چشمم برسد ، بوی جنگل‌زار در مشامم می‌پیچد ، بوی زندگی . تو گویی درختان ِ سبز ِ غزل‌خوانی که به گنجشک ها پناه می‌دهند و به پروانه های مست لبخند می‌زنند . چشم‌هایم را می بندم و مداد را نفس ِ عمیق می‌کشم : در جنگل‌زاری بی‌انتها ، می‌دوم و موها و دامنم به دنبالم می‌رقصند ! حتا تصورش هم هزار پرنده‌ی مهاجر را در دلـم هِــی می کند !
۰ نظر ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۴۵
آبان دخت
دیروز برای خودم جایزه خریده ام ! یک دفترچه‌ی زرد و نارنجی و سرخ ! دفترسفید را ورق می زنم ، بوی کاغذ نو مستم می کند و لبخند می زنم . فکر می کنم ... این همه امکان ! این همه فضای خالی . تصور می کنم این صفحه ها می توانند پراز خبرهای خوشحال و شکلک های لبخند باشند ؛‌  دوستی های جدید ؛‌ حس های شگفت ؛‌ مهمانی های طولانی ؛  سفرهای هیجان انگیز ؛‌ تاریخ های یواشکی و ‌کلماتی که زیر جُلکی می خندند!  کاغذهای سفید را نگاه می کنم ، لبخند می زنم و  به روی خودم نمی آورم که  دفترچه های سیاه امروز پُر هستند از : یادآوری تلفن به دکتر فلان ، وقت چشم‌پزشک ، تاریخ جلسه بهمان ،‌ پرزنت فلان پروژه ،‌ نوشتن بهمان مقاله ،‌  کلاس های متعدد دخترک ، کلاس های فوق متعدد پسرک !
۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۱۷
آبان دخت