آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

تا نشست کنارم ناگهان از درد جابجا و نیم‌خیز شد، گفت دیسک کمر دارد؛ 

دیسک کمر ِمزمن .

 

همه ی ذهنم پر شد از کلمه ی مزمن! دردِ‌مزمن!

 

فکر کردم، همه ی آنهایی که درد مزمن را تجربه کرده اند، لابد می دانند که درد مزمن، دیگر درد نیست، یک تکه از خود ِ آدم است!

 

مثل دستانت، وقتی داری ایستاده با کسی حرف می زنی و نمی دانی کجا نگهشان داری؛ توی جیبت؟ تکیه به کمرت؟ یا آویزان؟

 

مثلِ چربی کمر زنی که در لباس شب تنگ، توی ذوق می زند!

 

مثلِ ‌زخمی در گردن که با موهایت می پوشانی‌اش!

 

مثلِ اتاق خواب ِ‌آشفته که درش را رو به هال می بندی!

 

دردی مزمن ... که تا هستی، هست.



پ.ن: سه ماه گذشت. سه ماه؟ انگار سی ماه گذشته.

 

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۷ ، ۱۵:۰۳
آبان دخت


انگار ترانه نفست بر گردن و لاله گوشم، در حالی که انگشتانت هنرمندانه بر ساز خیالی پشتم زخمه می‌زنند،

یکی از آن تصویرهایی‌ست که هر جا یادم بیفتد، لبخند وسیعی بر چهره‌ام نقاشی می‌کند 

و صد ساله هم که باشم نوجوانی بی امان و چونان اسب رم کرده در یاخته‌هایم می تازد!




۰ نظر ۱۴ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۴۱
آبان دخت