روی میزم می پرند !
از این سو به آن سو ؛
آن که از همه چاقتر است ، تکیه داده به مونیتور و بر و بر مرا نگاه می کند !
هوم ... باید همین امروز بنشینم و لیستشان کنم ،
قورباغه هایم را می گویم !
دیگر فهمیده ام که ... هرگز آن لحظهی موعود نخواهد رسید ؛ هرگز زمانِ مناسب از در نخواهد آمد .
باید قورباغه ات را همان لحظه که باید قورت دهی !
لیز است ! بدبوست ! ناخوشایند است ! چندش آور است گاهی ؛
اما قورتاش که دهی از شر خارش ابدیاش خلاص می شوی .
اصلن ... معجزه یعنی همان مواجههی سریع با خارش های دائمی یک ذهن دغدغه ساز ؛
بی که دل بستهی معجزات پیامبران دور و بر باشی !
۰ نظر
۱۷ آذر ۹۲ ، ۰۷:۲۹