آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

گاهی می گذارمش توی جعبه‌ی خاتم ِ روی میز آرایش و درش را می‌بندم.

گاهی لای دیوان حافظ می‌گذارمش و حافظ را می‌سُرانم طبقه‌ بالای کتابخانه تا سهل الوصول نباشد!

گاه شانه‌اش می‌کنم و جلوی آینه به بلندایش لبخند می‌زنم و حتی قربان صدقه‌ی خودم می‌‌روم!

گاه. به آن شکر و قهوه می‌زنم و در شیر حلش می‌کنم.

گاه می‌بافمش توی گیسوانم و سفت سنجاقش می‌زنم بالای سرم!

گاه در سلااام بلند بالایی جایش می‌دهم، لبخندی وصله‌اش می‌کنم و هدیه‌اش می‌دهم.

گاه با پیاز داغ و ادویه تفتش می‌دهم و بوی مطبوعش آشپزخانه را پر می‌کند.

گاه قایمش می‌کتم در جیب مخفی کیفم و هر بار که از خانه بیرون می‌روم، با سرانگشتم یواشکی لمسش می‌کنم که مطمئن شوم همراهم است.

گاه با آرد و شکر و کاکائو آن‌قدر همش می‌زنم تا دیگر خودش نباشد، در فر می ‌گذارمش و عصر که شد با چای روی میز می‌آورم و در برق چشم بقیه می‌بینمش! 

 

 

امید را می گویم!

 

امید را کف دستمان قایم کنیم، مبادا در این وانفسا بشکنیم.
 

۰ نظر ۱۳ دی ۹۹ ، ۱۲:۲۱
آبان دخت