همیشه در خواب خودش را گره میزند!
دست و پایش را صاف میکنم ، رویش را میکشم، موهایش را نوازش میکنم و گردنش را میبویم.
ناله میکند و رویش را برمیگرداند،
یک تکه از قلب من از نالهاش مچاله میشود و
فکر میکنم یک تکه بزرگ از قلبم همیشه مچاله خواهد ماند.
دیوانگی شیرینی ست بچه دار شدن .
اولین بار تکان خوردنش مثل ماهی زیر پوست کشیده ی شکمم .
اولین بار بغل کردن آن نوزاد ناتوان و بی پناه.
اولین کلمهها.
اولین قدم. اولین زمین خوردن. اولین رکاب زدن.
آن نگاه عاشق ِشش ماهگی اش.
خنده های بلند بلندش.
اولین باری که نوشت : مادر .
حرف های گندهتر از دهانش . تحلیل های سیاسی اش.
یک حجم مدام ِعشق بوده این بچه . یک حجم ِ مدام نگرانی .
یک طناب محکم که بادبادک ِرویاهایم را گره زده به زمین؛ زمینی که خود رویاست !
۰ نظر
۲۲ دی ۹۳ ، ۰۸:۵۵