[عنوان ندارد]
شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۸۸، ۰۹:۱۵ ق.ظ
هر بار فکر می کنم فائق آمدم!
هر بار فکر می کنم قلبم را از حضورت تکانده ام
هر بار پشت صاف می کنم ،به روبرو نگاه می کنم ،عزمم را جزم می کنم و "می خواهم"که دیگر نباشی
نامت را به هیچ بهانه ای تکرار نمی کنم
به خودم یادآور می شوم که دیگر هرگز "نمی توانم"داشته باشمت ،نمی توانم کلمه من را به انتهای نامت بچسبانم و بخوانمت
ولی
هنوز هم ؛هنوز همدیدن عکست حتا در پروفایل یاهو کافیست تا از دست بروم... .
۸۸/۰۱/۱۵