[عنوان ندارد]
دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۹:۴۶ ق.ظ
اعتراف می کنم ... .
با این همه حرفهای نگفته، دروغ گفته ام که حرفی ندارم.
راستش را بخواهی طاقت این همه سوال را یکجا نداشتم. جوابهای شروری که هرکدامشان می توانست جرقه ای باشد برای درست شدن یک شعله جدید .
باورم می کنی یا نه ! هنوز «درست» را یاد نگرفته ام.
درس سختی که هر روز و شب تمرینش می کنم و می خوانمش و می بینمش و همیشه هم مردود می شوم.
برای اینکه روزگار را بی دردسرتر بگذرانیم، تو نپرس چقدر به ما خوش می گذشت یا چقدر به ما خوش می گذرد !
۸۸/۰۲/۰۷