پنجره
دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۸۸، ۰۵:۱۱ ق.ظ
۳-
کنار پنجره آشنای اتاقم می نشینم ؛
خاطره ای بس شیرین به ذهنم جلا می بخشد،
پسرک نازنین با آن پاهای لرزان و کم توان اولین گامهایش را کنار همین پنجره سبز برداشت و چه مشتاق و بی تاب خودش را در آغوش مادرش رها ساخت و بی اغراق خوشی دنیا را در جان بی قرار مادر ریخت... .
بابت پنجره ام خدا را شکر می کنم... .
۸۸/۰۳/۰۴