آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

[عنوان ندارد]

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۸۸، ۰۸:۵۷ ق.ظ
از صبح؛ حسی عمیق،غریب و دردناک سینه ام را چنگ می زند و راه نفسم را می بندد... . صبح ؛ لباس پوشیده و فنجان قهوه  در دست ؛کیف پسرک را آماده می کردم؛ که تصویر عبور بی رحمانه آن ماشین لعنتی را از روی یک "انسان" دیدم! رمق در پاهایم ته کشید و اشک از چشمانم جوشید... . هنوز گیجم...گیج.
۸۸/۱۰/۰۹
آبان دخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی