ساحل بهانه ایست ، رفتن ؛ رسیدن است ...
سه شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۶:۴۷ ق.ظ
لابد ، تراژدی ِ سی سالگی از آن جا شروع می شود که
دهگان ِ عدد ِ سن ات آن "دو"ی دوست داشتنی را کم می آورد و یکی زیاد می شود !
قهرمان ِ شکست ناپذیر ِ داستان می رسد به جایی که باید صلح کند و دست از طغیان بردارد ،
از رویا ها دست بکشد و دیوانگی ها را فراموش کند ؛ عاشق نشود و فارغ هم !ولی ...
نه ...
تا دیوانگی هایی هست که برایشان دیوانگی کنی ،
تا عاشقی هست ،
تا رایحه ای هست که از بویش مدهوش شوی ،
تا دلیلی هست که برایش بجنگی ،
حالا آن "دو" ی دهگان ؛ چهار و پنج هم بشود ؛ خیلی مهم نیست !حالا این دنیاست که باید صلح کند ،
و دست از طغیان بکشد و نگران دیوانه هایی باشد که
"سی " را پشت ِ سر گذاشته اند و با شقیقه های خاکستری ؛
هم چنان به "زندگی" و نه "زنده بودن" فکر می کنند ... .
۹۰/۰۲/۲۷