اسم اعظم بکند کار ِخـود ، ای دل ؛ خـوش بـاش ...
شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۰، ۱۰:۲۸ ق.ظ
یک بسته شکلات میلکا اکسترا کاکائو ، پیش رویم است ، یک کلمه می نویسم ، یک تکه می خورم !
این یعنی : حالم خوب نیست و دارم دوپینگ می کنم.
تلفنی با مدیر اجرایی یکی از شهرستان ها حرف می زنم ،
سرش داد می کشم که : هه ! اسم خودت را گذاشته ای مهندس!؟
این یعنی : حالم خوب نیست و بی ظرفیت شده ام .
دخترک تماس می گیرد و برایم می خواند : عاشقتم والسلام ! قند در دلم آب نمی شود !
و می گویم : من هم عاشقتم مادر ،
این یعنی : خسته ام .
اس ام اس پشت اس ام اس از چند نفر می آید که : تو خوبی ؟
یک جواب برای همه شان می فرستم که : عالی ، بهتر از این نمی شوم !
این یعنی : فکرم مشغول است ، رهایم کنید .
عینک بر چشمم ، هدفون بر گوشم ، از جایم تکان نخورده ام از صبح ؛ تو گویی دارم به شدت کار می کنم !
این یعنی : از صبح هیچ کاری نکرده ام ، حواس ام این جا نبوده ، اصلن .
پرنده ای می آید و می نشیند روی تاقی کنار پنجره ی روبرویم و با خرده نان هایی که برایش ریخته ام ؛
مهمانی می گیرد ،همکاران بر می گردند و نگاهم می کنند و لبخند برلب ،
منتظر ِ واکنش همیشگی ِ پُر شوق ِ من اند ،
نگاهشان می کنم و چشمانم ناخودآگاه خیس می شود !
این یعنی : دل خوش سیری چند !؟
خواهرانم ، یکی در میان تماس می گیرند ؛ می گویم : خوبم ، نگران نباشید !
این یعنی : کجایید ؟ آغوشتان را می خواهم.
پسرک سَرَم را طولانی در بغل می گیرد ، رهایم که می کند ،
می گوید : مامانی ! چرا تا دست بهت می زنم گریه می کنی!!؟
این یعنی: اشک هایم به تلنگری بند است و ناخودآگاه جاری شده و لبان خندان ِ مرا لو داده است ....می نشینم ،
نفسم را حبس می کنم و حافظ را باز می کنم :
"ذرّه را تا نبود همت ِ عالی حافظ طالب ِ چشمه ی خورشید درخشان نشود "
۹۰/۰۴/۱۸