نرم نرمک
پنجشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۰، ۰۳:۰۸ ب.ظ
تا کنون دقت کرده ای به دستمال چهار تا شده ی کنار ماگ چای ؟
که همان جور که تو سرگرم بازی کردن و مزه مزه کردن ِ کیک و چای هستی ،
بی هوا می بینی یک قطره چای ، تَری اش را پَس داده به دستمال و همه اش را آغشته کرده ،
آرام و بی صدا ... و بی اجازه حتا !؟
بعضی آدم ها ... آدم های کمی ... هستند ، که حضورشان همین گونه است !
آرام و بی صدا نشت می کنند به زندگی ات ، به همه ی زندگی ات ؛
چشم باز می کنی و می بینی روزهایت چه همه آغشته به آن آدم شده
بی که حتا یادت بیاید از کِی ، انگار اصلن شده یک تکه ی اجتناب ناپذیر زندگی ات ؛
جزء باید های شیرین ِ زندگی حتا ... .
و من چه همه دوست دارم این آغشتگی ِ ملایم ِ آرام ِ ناغافلکی را !
که اصلن انگار ذات آغشتگی به همین جاری بودنِ مدام است ،
به همین آرام لغزیدنهای مکرر ، به سُر خوردنهای بیصدا ،
لابد به گاهی هم افتادن ،
و افتادنها و دوباره باز بلند شدنها و سُر خوردنها ...
سیالِ ساری، بین ِ پارهخطهای پیاپی ... .
۹۰/۱۱/۲۷