کاردرمانی!
شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۵۵ ق.ظ
مادامی که مُدام فکر می کنم ،
در ذهنم مایعی چسبناک تولید می شود که جزئیات را به هم می چسباند ؛
جزئیات ، کل می شوند و آن قدر بزرگ ، که بتوانند مرا مایوس و غافلگیر کنند !
آلودگی به تفکر مُدام ؛
دست به دامنم می کند به انفعالِ دامن گیری که هی باز تولید می شود و هی دامن می زند
به سیکل ِ معیوب ِافکار ِ تا به ابد معطّل مانده ی معلّق ؛
تعلیق ِ جانکاهی که از کاه کوه می سازد و تعلّق را رنگ ِ عُلقه می زند .
و آخ که باید جای من زندگی کرده باشی تا بدانی این تعلیق ِ لعنتی ِمُدام چه جانی از آدم می گیرد
و چه طاقتی طاق می کند.
آن وقت است که آن قدر کار می کنی تا همان طور که افکار در خودشان لول می خورند ،
تو غوطه ور شوی در چیز دیگری و غرق کنی خودت را افکار را مغروق!
و نفس کم بیاوری و شاید جان هم ... .
۹۲/۰۳/۱۸