و در ابتدا کلمه بود ...
چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۴۱ ق.ظ
اصلن انگار برای من همه چیز از کلمهها متولد می شوند ؛
تمامِ خوشیها ، تمامِ لذّت های ریز ِ زیر پوستی ، حتا تمام ِ بدخُلقیها .
گاهی همین کلمهها راه ِ نفسام را بند می آورند ،
گویی باید یک جایی برملایشان کنم ،افشایشان کنم ؛ باید خلاص کنم انگشتان و ذهنم را .
خُب ... همه چیز را که نمی شود نوشت ؛ نمی شود لامصّب !
نمی شود تو را چید بین کلمات ، لابه لای جملهها ؛
کلمات سُر می خورند و من سَرریز می شوم !
سَرریز می شوم میان خطها و خط خوردگی ها ... .
نمی شود تنات را نوشت میان ِ هجاهای چندحرفی ؛
نمی شود لحنات را نوشت میان ِ نیمفاصلهها ؛
نمی شود صدایت را نوشت به جای سه نقطهها ؛
می نویسم و باز کلمات از دستات می دهند ،
باز می نویسم و باز نوشته ها از زیر دستم سُر می خورند ،
بی که تو را داشته باشند به تمامی .
۹۲/۰۸/۱۵