آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

خود ِزندگی

يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۴۰ ب.ظ


شب بود.

در جاده‌های بین شهرهای چسبیده به هم شمال، 

نم‌نم‌ک باران می‌بارید، راننده می‌راند و من لمیده به تو،

در حالی که دستم در دستت جاخوش کرده بود، 

کوبیسمی که نور و قطرات باران روی شیشه ها می‌ساخت را نگاه می‌کردم.


تو خواب بودی و نفس هایت عمیق و سنگین. هایده هم بی رحمانه می‌خواند!

انگار یک برش شیرین و رویا گونه از زندگی‌ای که گاه سخت گس است. 


نمی دانم ... شاید خود زندگی همین است 

و باقی، حواشی‌ای هستند که بی‌مهابا جان تپنده‌ی زندگی را کدر کرده‌اند.




۹۷/۰۱/۱۹
آبان دخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی