هنوز ، آن نگاه ِ خیره به دوربین ، به یک باره جانم را می ساید و
روحم را می خراشد .
یاد ِ حجم ِ هراس مادرش از شنیدن ِ خبر ، می افتم
یاد ِ جوانی اش ،
یاد ِ آرزو هایش ،
یاد ِ نگاه آخرش ...
بعدن نوشت :
For the winds of change are blowing strongerAnd Evil men will fall
For freedom will not wait anymoreLet there be Spring where there was WinterLet there be green where there was gray
۰ نظر
۳۰ خرداد ۸۹ ، ۰۷:۴۹