آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در آذر ۱۳۸۹ ثبت شده است

من خوبم ، خیالت راحت ...  خیالم با خیال آرام تو آرام می گیرد . من از هیچ چیز دلگیر نمی شوم ، و خستگی ، جامه ی کهنه ای است که به قامت من کوتاه است . من خوبم ،  مرد صبور کوچک من ! . . . مادرها از این دروغ ها زیاد می گویند ... .
۰ نظر ۲۸ آذر ۸۹ ، ۱۲:۴۳
آبان دخت
ساده دلی ابراهیم را ببین ... بت ها را شکست ؛ ولی باورها را ، که غیر از خودت می تواند بشکند ؟
۰ نظر ۲۰ آذر ۸۹ ، ۲۱:۵۰
آبان دخت
پیش تر ؛ آموخته بودم که گاه ، نقابی باید ، تا دل نازک ِ نگران مادر را نلرزانم از دغدغه ی دختر ... این روز ها ؛ دیگر نقابی می خواهم برای آرام کردن ِ خیال ِ تُرد ِ دخترک ... . نمی دانم ؛ وسط این ماسک ها ، " من " کجا ایستاده ام !؟
۰ نظر ۱۹ آذر ۸۹ ، ۱۴:۵۷
آبان دخت
می دانی ؟ دیده ای که انگار ، یاد گرفته ای یا یادت داده اند ؛ نمی دانم  ؛ که پرسوناژها را درست بچینی ، مهر ه ها را خوب انتخاب کنی ، کُری بخوانی ؛ طوری که هم بازی ات دستت را نفهمد ، اول شخص ِ خودت ؛ خودت باشی ، ماسک هایت را به موقع به صورت بزنی ، حواست جمع باشد ، به موقع حرف بزنی ، به موقع سکوت کنی  ، ...این همه ، شاید سبب ِ همان جاهایی است در زندگی که  تو تمام ماسک هایت را نشان می دهی ؛ دارایی هایت را روی میز می گذاری ؛ دستت را رو می کنی ، می گویی : ببین ! این منم ! و فکر می کنی باید باورت کنند ... اما به تو لبخند می زنند و فکر می کنند ، مثل همیشه برگه ای در آستینت قایم کرده ای ... .
۰ نظر ۰۱ آذر ۸۹ ، ۲۰:۱۹
آبان دخت