آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

فرقی نمی‌کند تو را در دوره ی صفویان و در گیر و دارِ انتقال پایتخت دیده باشم،

یا در حال نوشیدن قهوه ی قجری در دوره ی قاجار،

یا در شلوغی و ازدحام دستگیری مصدق، 

یا دوره‌ی رضاشاه با کلاه پهلوی بر سر! 



حتا به سالِ هزار و سیصد و هشتاد و هشت ... .


قطعا من در هر زمانی که می‌دیدمت دچارت می‌شدم.
۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۲۰
آبان دخت


شب بود.

در جاده‌های بین شهرهای چسبیده به هم شمال، 

نم‌نم‌ک باران می‌بارید، راننده می‌راند و من لمیده به تو،

در حالی که دستم در دستت جاخوش کرده بود، 

کوبیسمی که نور و قطرات باران روی شیشه ها می‌ساخت را نگاه می‌کردم.


تو خواب بودی و نفس هایت عمیق و سنگین. هایده هم بی رحمانه می‌خواند!

انگار یک برش شیرین و رویا گونه از زندگی‌ای که گاه سخت گس است. 


نمی دانم ... شاید خود زندگی همین است 

و باقی، حواشی‌ای هستند که بی‌مهابا جان تپنده‌ی زندگی را کدر کرده‌اند.




۰ نظر ۱۹ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۴۰
آبان دخت