قربان ِ آن انگشت هایت بروم بچّه ؛
وقتی به شکل "وی" می گیری و سر از ماشین بیرون می کنی ،
تا در جمعیت شاد ِ پیروز ؛ شاد و پیروز باشی .
قربان ِ آن هراس کودکانه ات بروم بچّه ؛
وقتی از بوق زدن های شادمانی در حضور پلیس راهنمایی-رانندگی حتا ؛ می ترسی
و مُدام می پرسی:این ها پلیس های خوبند دیگر ، نه !؟
قربان ِ آن همدلی هایت بروم بچّه ؛
وقتی به جای من ، انگشت بر انتخاب می زنی و هنگام ِ انداختنش در صندوق ، زیر لب دعا می خوانی .
کاش این سَرا برای فرزندانش مادر مهربان تری باشد ... .
پی نوشت :
با تو من چه رعنا می شوم
۰ نظر
۲۷ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۱۹