آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

پسرک دارد توی سررسید جدیدش خاطره می‌نویسد.

دخترک نشسته توی خانه بالشی‌اش و دارد بازی می‌کند.

من... فرو رفته‌ام توی خودم و تکان نمی‌خورم.

تکان نمی‌خورم که زندگی بیدار نشود. 

که اشک‌هایم راه نیفتند روی صورتم، که صدایم در نیاید و نگاهم نچرخد.


صدای بچه‌ها می آید.

من و مرغ عشق‌های خانه ساکتیم.

جمعه‌ام بی‌حوصله و غمگین است و به خاطر بچه‌ها خودش را رسانده به ظهر.


ظهری که آشپزخانه‌اش کسل و کلافه است.


پسرکم دیشب هوس ته‌دیگ زعفرانی کرده بود.

دخترکم مرغ سرخ شده می خواست.

جمعه‌ی طفلکی‌ام نوازشم می کند و با بغض دستم را می‌گیرد و بلندم می‌کند، نبض خانه‌ام باید بزند.



ماه‌های کوچکم دوان دوان سراغ آغوشم را می‌گیرند.

قلب‌شان تند می‌زند و گونه‌هایشان گرم است و بوی زندگی می‌دهد.

۰ نظر ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۶
آبان دخت