آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

حال عجیبی دارم.
حس‌ام مثل مادری‌ست که از صبح می‌داند امروز روز دیگری‌ست. 
بی آنکه درد داشته باشد یا چیزی تغییر کرده باشد یا حتا به وعده‌ی زایمان رسیده باشد. 
می داند امروز نوزادش را به دنیا خواهد آورد. می داند بی آن که دلیل علمی، منطقی یا حتا حسی داشته باشد.
می داند که از این لحظه جنین کامل است! ریه‌هایش بالغ است و آماده‌ی تنفس.
موهای جنین بلند شده و ناخن‌هایش رشد کرده و سر انگشتان کوچکش چروک خورده!
مادری که می‌داند وقتش است ... که اگر از وقت بگذرد ممکن است مولود خفه شود.
و همان مایعی که جنین در آن بزرگ شده، جای مایه‌ی حیات، می‌تواند مایه‌ی مماتش شود!

حال عجیبی دارم. 
ترسیده‌ام ... خوشحالم ... منتظرم ... منتظر نیستم ... کلافه‌ام ... قلبم بی‌پروا در سینه می‌کوبد.
مثل همان مادر!

حال عجیبی دارم و می دانم یک تلاش دیگر، یک فشار کوتاه، یک نفس عمیق، 
دنیایم را دگرگون می‌کند و آن‌چه چشم انتظارش بوده‌ام، متولد می‌شود.




۰ نظر ۳۰ دی ۹۶ ، ۰۸:۰۹
آبان دخت