آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

سعی کن جاخالی بدهی !

دوشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۱ ق.ظ
ببین ! انگار ؛ چند زن ِ کولی ِ سیاه چرده ، در دل من نشسته اند و چاقو تیز می کنند ، روی پای هرکدامشان ، سر ِ پسرک ِ کثیف ِ سیاهی است که از لاغری ؛ دنده هایش پیداست و زیر پوش ِ چرک ِ پاره پاره ای به تن دارد. هر چند دقیقه یک بار ، یکی از پسرها می میرد و مادر ِ سیاه چرده اش مویه کشان ، جنازه اش را به دوش می گیرد . باز ، صحنه تکرار می شود و یکی دیگر از پسرها می میرد . ... تو می خندی و نمی دانی که در جای جای دل ِ من زنان کولی ِ سیاه ، منتظرند ... چاقو ها را پیچیده اند لای پارچه ی نرم ِ سفیدی که مثل پیرآهن های تو بوی نا گرفته و از خشم و نفرت ، به سینه می کوبند ! تو می خندی و از چشمان ِ من ، خون می پاشد روی صورت ات ... هیچ شمرده ای ؟ چند وقت است به مزّه ی خون ِ من عادت کرده ای !؟
۹۰/۰۷/۲۵
آبان دخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی