آبان نوشت

نظرات را منتشر نمی کنم :)

بایگانی
آخرین مطالب

استعفا !

سه شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۰، ۱۲:۲۱ ب.ظ
از هر کشو ، یک بغل کاغذ در می آورم و می گذارم روی میز ... برگ به برگ ، نگاهشان می کنم : دیاگرام های به هم چسبانده شده ی یکی از دیتابیس  ها ، داکیومنت های ایزوی فلان پروژه ، نقاشی دخترک از روزی که به اداره آمده بود ؛ با آن رنگ های خیال انگیزش ، برگه های تشویق از مدیر ارشد ؛ که لبخندی از غرور بر لبانم می نشاند ، برگه های مرخصی ساعتی  ؛ که چه روز های عاشقانه ای را برایم تداعی می کند ، خلاصه پلان های توسعه ی پروژه ها ، کارنامه ی کلاس اول پسرک و  حس پر تپش مادری ، گانت چارت های پروژه ها ، نوت هایی که از جلسات مختلف برداشته بودم  ؛ با تمام نقاشی ها و اشکال هندسی که از سر بی حوصلگی دور و برشان ترسیم شده ، تعداد زیادی کارت های کوچک ِ "تولدت مبارک" ؛  که پارسال همکاران ام از جلوی نگهبانی تا روی دکمه ی پاور سیستم ام برایم چسبانده بودند ، حکم های استخدامی سالیان گذشته ، جزوات ِ کلاس های آموزشی ضمن خدمت  ، . . . تک تک نگاه شان می کنم و چشمانم قطره قطره خیس می شوند ! یک دهه ... کم نیست ! چندین جفت چشم ِ خیس ، نوازش گرانه بدرقه ام می کنند ، و من می روم تا از نو آغاز کنم ... .
۹۰/۰۷/۲۶
آبان دخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی